جدول جو
جدول جو

معنی ناظری خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناظری خوردن
(طُ مَ / مِ کَ دَ)
مبلغی از پول به عنوان حق النظاره برداشتن. حق الزحمه گرفتن. چیزی به نام حق کارگزاری و مباشرت گرفتن
لغت نامه دهخدا
ناظری خوردن
مبلغی بعنوان حق النظاره برداشتن حق الزحمه گرفتن
تصویری از ناظری خوردن
تصویر ناظری خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ اِ دَ)
از حکم قضا فرمان بردن. به حکومت و حکمیت گردن نهادن. پذیرفتن عقوبت
لغت نامه دهخدا
(وو رَ تَ)
در تداول، یکدستی خوردن. نارفاقتی دیدن. اغفال شدن. فریب خوردن
لغت نامه دهخدا
(ظِ کَ دَ)
ناظر شدن. مباشرت. کارگزاری. رجوع به ناظر و ناظری شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ)
چشم زخم رسیدن. (ناظم الاطباء). به چشم آمدن. از عین الکمال آفت یافتن. به چشم بد و عین الکمال آسیب دیدن. مردن یا بیمار شدن با چشم زخم. (یادداشت مؤلف). چشم خوردن. از چشم شور آسیب دیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از داوری خوردن
تصویر داوری خوردن
حکم قضا را اطاعت کردن عقوبت پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن مقداری پول روی قسمت جنس خریداری شده یا کمتر خریدن جنس که بهای آن ثابت است
فرهنگ لغت هوشیار
مورد رفتار ناجوانمردانه واقع شدن فریب خوردن از دوست وآشنا نا رفاقتی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناظری کردن
تصویر ناظری کردن
نظارت کردن مراقبت کردن، مباشرت کردن کارگزاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظر خوردن
تصویر نظر خوردن
چشم خوردن چشم زده شدن گرفتار چشم زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار